کد مطلب:12346 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:321

ام القری و بیت عتقیق (مکه و کعبه)
«و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و امنا و اتخدوا من مقام ابراهیم مصلی و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العاكفین و الركع السجود» بقره/125

ترجمه: بیاد آرید هنگامی را كه ما خانه كعبه را محل امن و مركز و مرجع دینی برای مردم جهان قرار دادیم. شما هم (برای تجدید آن خاطره بزرگ) مقام ابراهیم را مكانی جهت نماز وعبادات خود انتخاب كنید. ونیز بیاد آرید هنگامی كه ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم كه خانه مرا برای طواف كنندگان و مجاوران آن، و برای ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكیزه كنید.

تاریخ ادیان تمام حوادثی را كه پیش از ظهور اسلام وقوع یافت بیاد دارید، و همه را نگهداری كرده است؛ حوادثی كه صبح بسیار روشن و تازه ای را اعلام نمود؛



[ صفحه 10]



صبحی كه می رفت تا تاریكیهایی را كه بر افق دنیا غالب و متراكم شده بود از میان بردارد؛ تاریكیهای شبی كه چشم انتظار و دیده براه سپیدی بامدادان بود. اما گاهی این سؤال را پیش می كشید كه: چرا مكه سرزمینی برای بعثت خاتم انبیا شد در حالی كه مركز بت پرستی قوم عرب بود؟ و در ظاهر حال این شهر برتری خاصی بر سرزمینهای دیگری كه پیش از آن مهد انبیا بوده است نداشت؛ سرزمینهایی كه مركز بعثت رسالتها و مأموریتهای دینی پیش از اسلام بود؟

مؤمنان درباره كلام خدای تعالی كه می فرماید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» [1] هیچ تردیدی ندارند. بعلاوه، هیچ مانعی نمی بینند كه راجع به حكمت خدای تعالی در قوانین و احكامش - چنان كه دینشان آنان را تشویق می كند - اندیشه نمایند، و درباره واقعیتهای زندگی پیش از بعثت پیامبرشان و جریان نزول وحی، در جهانی كه آن زمان می رفت تا فرو ریزد تحقیق و دقت كنند!

تاریخ دینی ما می تواند این قدرت و توفیق را به ما بدهد كه حكمت خدا را در انتخاب مكه برای بعثت خاتم رسولان بفهمیم؛ شهری كه از روزگاران پیشین حرم مقدس بوده است، و نخستین خانه از كره زمین بوده كه خدای سبحان را در آن عبادت می كردند.

ما همه اوضاع و احوالی كه پایه این خانه بسیار قدیمی را بنا نهاده و مدتی سایه های بت پرستی حرم این خانه را زشت و چركین ساخته بود نمی دانیم، تا آن زمان كه ابراهیم خلیل (ع) فرمان پروردگارش را دریافت نمود كه: او با فرزندش اسماعیل دیوارهای این خانه را بر پا كند، و آن را برای طواف كنندگان و نماز گزاران پاكیزه سازد.

ابراهیم (ع) به فرمان خدای تعالی در میان مردم اعلام كرد كه خود را برای حج خانه خدا آماده كنند. مردم با این اعلام، پیاده و سواره بر مركبهای لاغر از راههای دور به جانب مكه روی آوردند.

مكه از همان روزگاران بسیار دور و گذشته در تاریخی دینی ما مقامی استوار یافت. اما متأسفانه بت پرستی با سنگها و چوبهای ساخته شده بازگشت، و به حرم این خانه نفوذ



[ صفحه 11]



كرد، كه در آغاز كار این بتها نشانه ها و رمزهایی برای خالق جهان و معبود یگانه بود، ولی سپس این رمزها و نشانه ها از میان رفت، و خود بتها معبودان مردم شدند.

با این وصف مركزیت دینی مكه همچنان برقرار بود، و هیچ شهر دیگری در این جهت با آن مقابله نمی كرد، و با گذشت قرنها و روزگاران، این مركز محل حج عرب در جاهلیت بت پرستی باقی ماند. گویی در این خانه بسیار كهن خاطره بس جالبی از عهد ایمان قدیمش وجود داشت كه باقیمانده ای از بیداری و آگاهی پنهان شده و محفوظ مانده آن را در عمق وجدان مردم عصر جاهلی یعنی بت پرستان و ستاره پرستان نگهداری می كرد: و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس والقمر لیقولن الله [2] .

ترجمه: اگر از آنان بپرسی كه چه كسی آسمانها و این زمین را آفریده، و خورشید و ماه را تحت نظم و تسخیر در آورده است خواهند گفت: خدا

با نفوذ بت پرستی قوم عرب در مكه، عصر جاهلیت نتوانست خاطرات گذشته دینی اش را بكلی درهم پیچد، و آن را در پیچ و خم فراموشی اندازد. هر چه زمان پیش می رفت لرزه شدید آگاهی و بیداری مردم آن را بیشتر حركت می داد، و شك و تردیدی را در باب آن بتها كه در حرم خانه قدیمی اش انباشته شده بود پنهان می كرد. آن بتها اگر چه خالق حقیقی خود را در عبادت خدای سبحان شریك ساخته بود ولی خالق آن را به فراموشی نسپرده بود.

قبائل عربی در موسم حج به كعبه روی می آوردند. هر قبیله ای با روح تضرع و با نیایش در اطراف بت مخصوص به خود طواف می كرد، و ضمن آن كه خدای آفریننده را هم به گونه ای كه می فهمید یا نمی فهمید یاد می نمود، صوت تضرع و مناجات را بجانب او بلند می ساخت؛ و یا به زبان شرك، مانند لبیك گفتن اهل فدك كه در آن جا بتهایی داشت، و یا بشكل پناه آوردن و التجا به خدای یگانه در مراسم حج، و ترك بتهایشان در منازل قبیله برای جلب رضایت او، مانند لبیك و نیایش قبیله «همدان» در زمان جاهلیت:



[ صفحه 12]



اینك نمونه ای از لبیك مردم فدك:



1 - لبیك ان الحمد لك

الملك لا شریك لك



2 - الا شریك هو لك

تمكتة و ما ملك



ابو بنات بفدك

ترجمه: 1- فرمان و دعوت تو را بارها و بارها اجابت خواهم كرد. حمد و ستایش و قدرت و ملك از آن توست و تو شریكی نداری.



2- مگر شریكی كه او هم از آن توست. تو هم صاحب اختیار او هستی و هم مالك آنچه او دارد. آن شریك همان ابو بنات است كه در فدك می باشد.

و اما نمونه ای تلبیه قبیله همدان:



1 - لبیك رب همدان

من شاحط و من دان



2 - جئناك نبغی الاحسان

بكل حرف مذعان



3 - نطوی الیك الغیطان

نأمل فضل الغفران



ترجمه: 1- فرمان و دعوت تو را بارها و بارها اجابت خواهم كرد ای پروردگار قبیله همدان، از راه دور و از نزدیك.

2- ما به سوی تو آمدیم در حالی كه جویای بخشش و احسان توییم، با هر لفظی كه بر زبان ما جاری شود.

3- ما زمینهای پست و وسیع را به جانب تو می پیماییم و لطف تو را در مغفرت و رحمت تو آرزو می كنیم.



1 - لبیك مع كل قبیل لبوك

همدان ابناء الملوك تدعوك



2 - قد تركوا اصنامهم و انتابوك

فاسمع دعاء فی جمیع الاملوك



ترجمه: 1- ما همراه با همه قبایل و گروههایی كه تو را لبیك گفتند لبیك می گوییم، قبیله همدان كه شاهزادگانند تو را می خوانند و دست نیاز به سوی تو دراز می كنند.

2- آنان به راستی بتهایشان را كنار گذاشته اند و به سوی تو آمده اند، پس دعایی را كه



[ صفحه 13]



در دل همه شاهان است بشنو و اجابت فرما. [3] .

تاریخ نویسان اسلام بعضی از نشانه ها و زمینه هایی از مبعث را از پیامبری كه بعثتش فرا رسیده بود نقل می كنند؛ نشانه ها و نویدهایی كه پیش از بعثت شایع و رایج بود. ما با كسانی از مردم زمانمان كه در این روایت تاریخی احتمال شك و تردید می دهند و این روایات را بر ساخته ها و بافته های راویان و گفته های افسانه گویان حمل می كنند ستیزه نمی كنیم؛ با توجه به این كه واقعیت تاریخی این روایات را تأیید و تأكید می كند، به هر صورتی كه ما به آن راضی باشیم و به هر گونه ای كه ما این واقع تاریخی را بر آن روایات حمل نماییم. در هر صورت این روایات از انتظار و از طلوع یك زندگی به سوی تحول تازه و قاطعی، در زمانی كمی قبل از ظهور اسلام پرده بر می دارد.

تاریخ عمومی ادیان می تواند درخشش دیگری را به آن چه مورخان ما از سرزمین بعثت پیش روی ما نهاده اند اضافه كند:

شبه جزیره عربستان تمام ادیان و عقایدی را كه بشر پیش از اسلام به آن عشق و یا تعصب می ورزید، به هر شكلی كه بود می شناخت: مسیحیت را در نجران و حیره و غسان و نقاط داخلی حبشه، و یهودیت را در مدینه و اطراف آن كه مستعمره های یهودیان شمال حجاز بود می شناخت. و نیز صابئی ها و ستاره پرستان را. و از زرتشتی هم به سبب ارتباط حكومت مناذره عربی با حكومت ایرانی آگاهی داشت.

این ادیان كه به سرزمین عرب آمده بود با بت پرستی عرب روبرو شد. و نیز با عقایدی باقیمانده از دین ابراهیم (ع) كه روزگارانی دراز در برابر عوامل فنا مقاومت می نمود، و در گروه كوچكی از حنیفیان كه بت پرستی را در اواخر جاهلیت طرد كرده بودند خود را نشان می داد. اوضاع و احوال آنان را در جزء اول از سیره نبوی ابن هشام به تفصیل می توان مطالعه كرد.

برخورد این ادیان با هم و مراسم عبادتهای معتقدان به این ادیان در منطقه ای واحد به آنان فرصت می داد كه به مظاهر و موارد و علل اختلافات خود و محل بروز دشمنی و



[ صفحه 14]



كشمكشی كه میان آنان بود آگاهی یابند. همان طور كه پراكندگی مردم عربستان در میان این ادیان، در دوره هایی از زندگیشان ایجاب می كرد كه برای مقابله با تهدید بیگانگان، از جمله ایران و روم و حبشه با هم متحد شوند. و این امر ذهن و احساس آنان را نسبت به افكار انحرافی و تعصب آمیزی كه دیانت هر طایفه ای وارد می ساخت تیز می كرد، كه اگر چه آنان را به یك سطح تشخیص و آگاهی دقیق نمی رسانید اما كوچكترین اثرش این بود كه منطقه را در حیرت و تردید قرار می داد، به طوری كه نمی دانست كدام گروه بر حق است و كدام بر باطل.

زندگی اشرافی و طغیان گری و از هم گسیختگی كه بر ایران و روم غالب شده بود نمی توانست فطرت عربی را فاسد كند، و نیز مصائب و مشكلاتی كه قریب هزار سال بر ملتهای مناطق اطراف عربستان، در شام و مصر و شمال آفریقا تحمیل شده بود فطرت عربی را مقهور خود نساخته بود؛ مصائب و مشكلاتی كه تنها مردم شبه جزیره عربستان از صدمات آن بر كنار مانده اند. قومی كه به مناعت طبع و بزرگ منشی خود متكی بودند.

باید دانست كه بت پرستی بر فهم و بینش عربی پرده ای تیره افكنده بود. لذا با تعصب و تعظیم عجیبی از پدران خود و آئین آنان پیروی می كردند و در عین حال نمی خواستند تصور كنند كه همه گذشتگانشان در جهل و گمراهی بودند. با وجود این موضوع آثار شعر دوره جاهلی در دو قرن پیش از اسلام حیرت و پریشانی عجیبی را تأیید می كند؛ پریشانی و حیرتی كه می رفت تا وجدان عربی را از بیخ و بن بركند. در حالی كه به یك روشنی نوینی چشم دوخته بود كه آن پرده تاریك را پاره می كرد، و پوششهای نفاق و تقلب را كه از بی پایگی بت پرستی، و خواری شرك، و پریشانی اوضاع پدید آمده بود كنار می زد. نه تنها در دیوان شعرای متمایل به دیانت حنیف، بلكه در دیوان اشعار تمام آن دوره به طور كلی. در آن دوره بود كه «قس بن ساعده» خطیب معروف عرب، هنگام حج در بازار عكاظ می ایستاد، و با سخنان حكیمانه و موعظه هایش وجدان عربی را به جنبش و بیداری دعوت می كرد. و نیز در آن دوره بود كه نقاط و فضاهای عربستان آنچه را كه بازارهای مكه در اوقات حج به صحنه می آورد منعكس می نمود. چنان كه اشعار «زهیر بن ابی سلمی» را:



1 - فلا تكتمن الله ما فی صدوركم

لیخفی، و مهما یكتم الله یعلم





[ صفحه 15]





2 - یوخر فیوضع فی كتاب فیدخر

لیوم الحساب، او یعجل فینقم



3 - و اعلم علم الیوم و الامس قبله

و لكننی عن علم ما فی غد عم



4 - و من هاب اسباب المنا یا ینلنه

و لو رام اسباب السماء بسلم



5 - و من یوف لا یذمم و من یهد قلبه

الی مطمئن البر لا یتجمجم



6 - و مهما تكن عند امری من خلیقة

و ان خالها تخفی علی الناس، تعلم



ترجمه: 1- (ای هم پیمانهای ما و ای قبیله ذبیان)، آن چه در درون سینه های خود دارید (از شكستن عهد و پیمان) از خدا پنهان مكنید به خیال آن كه مخفی بماند. و حال آن كه آن چه را كه پنهان كنند خدا آن را معلوم و آشكار می سازد.

2- كیفر پنهان شكنی به تأخیر می افتد، و در نامه عمل ثبت می شود، و برای روز محاسبه نگهداری می شود. و یا آن كه كیفر سریعا (در همین دنیا) داده می شود و از پیمان شكن انتقام می گیرند.

3- من از امروز و دیروز علم و آگاهی دارم اما از علم به حوادث و جریانهایی كه فردا پدید خواهد آمد كاملا بی بهره ام.

4- هر كس كه از عوامل و موجبات مرگ بهراسد و خود را از آن دور نگه دارد (باید بداند كه) عوامل مرگ به او دست خواهند یافت، اگر چه راه های آسمان را با نردبانی خاص در پیش گیرد.

5- هر كس كه به پیمان خود وفا كند مورد مذمت واقع نخواهد شد، و هر كس كه قلبش به كاری هدایت شود كه نیك بودن آن مورد اطمینان است هیچ گاه تزلزل و تشویش به او روی نمی آورد.

6- هر خلق و خویی كه در وجود شخص باشد، اگر چه گمان كند كه آن خلق و خوی بر مردم پنهان می ماند، ولی چنین نیست. بلكه آن خوی و عادت هر زمان كه باشد آشكار می گردد.



1- الا لیت شعری هل یری الناس ما اری

من الامر، او یبدو لهم ما بدالیا؟



2- بدالی ان الله حق فزادنی

الی الحق تقوی الله ما كان بادیا



3- و انی متی اهبط من الارض تلعة

اجد اثرا قلبی، جدیدا و بالیا





[ صفحه 16]





4- الی حفرة اهدی الیها مقیمة

یحث الیها سائق من ورائیا



5- كأنی و قد خلفت تسعین حجة

خلعت بها عن منكبی ردائیا



6- ارانی اذا ماشئت لاقیت آیة

تذكرنی بعد الذی كنت ناسیا



7- الم تر ان الله اهلك تبعا

و اهلك لقمان بن عباد و عادیا



8- و اهلك ذالقرنین من قبل ما تری

و فرعون جبارا طغی و النجاشیا



9- الا لا اری ذا امة اصبحت به

فتتركه الایام، و هی كما هیا



10- الم تر للنعمان كان بنجوة

من الشر لو ان امرءا كان ناجیا



11- فغیر منه ملك عشرین حجة

من الدهر یوم واحد كان غاویا



12- فلم ار مسلوبا له مثل ملكه

اقل صدیقا باذلا او مواسیا



ترجمه: 1- ای كاش بدانم كه آیا آن چه را كه من می بینم مردم هم می بینند، و یا آن چه برای من آشكار است برای مردم هم آشكار می باشد؟!

2- برای من كاملا روشن است كه خدای آفریننده حق است. و همین مطلب به تقوای الهی من افزوده است؛ تقوایی كه قبلا برای من این گونه روشن و آشكار نبود.

3- هر زمان كه من از نقطه بلندی از این زمین فرود می آیم نشانی از حق و حقیقت می یابم كه این نشان یا تازه و جدید است و یا قدیم.

4- برای من این حقیقت كاملا روشن است كه سرانجام مرا به گودالی كه همان قبر باشد خواهند برد، و مدتی آن جا اقامت خواهم كرد. آری قدرت و نیرویی قوی وجود دارد كه مرا از پشت سر به جانب قبر سوق می دهد.

5- گویی من در حالی كه نود سال از عمر خود را پشت سر گذاشته ام ردای خود را در آن قبر از دو شانه ام بر می گیرم.

6- خدای من این حقیقت را به من باز نموده است كه اگر بخواهم با نشانه ای ازحق روبه رو می شوم؛ نشانه ای كه اگر حقیقتی را فراموش كرده باشم او مرا آگاه می سازد.

7- آیا هیچ توجه كرده ای كه خدای قادر متعال چگونه قوم «تبع» را از میان برد، و چگونه لقمان بن عاد و پیروان عاد را هلاك نمود؟!

8- و پیش از این اقوام، ذوالقرنین را از میان برد،چنان كه اطلاع داری، و نیز فرعون ستمكار را كه راه طغیان و تكبر در پیش گرفته بود، و همچنین نجاشی را.



[ صفحه 17]



9- هان، بدانید كه من هیچ صاحب نعمتی را سراغ ندارم كه آن نعمت تا صبح با او همراهی كرده باشد. روزگار صاحب نعمت را رها می كند در حالی كه آن نعمت باقی و بر جا می ماند.

10- آیا می دانی كه اگر نعمان انسانی می شد كه از گناه و فساد دور و بر كنار بود از شر و فتنه روزگار محفوظ و مصون می ماند؟

11- ولی او چنین نبود، و لذا روزگار در یك روز سلطنت بیست ساله او را دگرگون ساخت، و او را از ملك و مملكت محروم نمود.

12- من ندیدم كسی را كه مانند او از سلطنت جدا و محروم گردد، و دوست كریم و همدرد و ایثارگر بسیار اندك داشته باشد.

و سخن نابغه ذبیانی كه از نعمان بن منذر پوزش می طلبد:



1- حلفت فلم اترك لنفسك ریبة

و لیس وراء الله للمرء مذهب



2- لئن كنت قد بلغت عنی و شایة

لمبلغك الواشی اغش و اكذب



ترجمه: 1- به خدا سوگند یاد می كنم، و با این سوگند كوچكترین شك و تردیدی برای ذهن تو باقی نمی گذارم، و تو می دانی كه برتر و بالاتر از اعتقاد به خدا، برای انسان هیچ اعتقادی نیست.

2- كه ای نعمان، اگر از من به تو سخن چینی شده است بدان كه آن سخن چین بسیار خیانت پیشه و بسیار دروغگوست:

و گفتار لبید بن ربیعة:



1- بلینا و ما تبلی النجوم الوالع

و تبقی الدیار بعدنا و المصانع



2- و ما المرء الا كالشهاب وضوئه

یحور رمادا بعد اذ هو ساطع



3- و ما المال و الاهلون الا ودائع

و لا بد یوما ان ترد الودائع



ترجمه: 1- ما فرسوده شدیم در حالی كه ستارگان درخشان هیچ فرسودگی نیافتند، و خانه ها و قصرها هم پس از ما بر جای می مانند.

2- انسان همانند شهاب و نور شهاب است كه پس از آن كه نور خود را پراكنده



[ صفحه 18]



می سازد به صورت خاكستری در می آید.

3- ثروت و مال، خانواده و خویشان، اینها همه امانتهایی هستند كه ناچار روزی باید به صاحبانش برگردانده شود.

احترام كعبه ایجاب می كرد كه همه عرب پاسداران آن را محترم بشمارند. در اعتقاد عرب این موضوع نفوذ یافته بود كه: مكه سرزمینی است كه هیچ نوع ظلم و تجاوزی در آن راه نمی یابد. و هر كس در مكه به دیگری ستم كند خانه خدا او را اخراج می نماید، و هر قدرتمندی كه احترام كعبه و مكه را رعایت نكند در همان مقام خود هلاك می شود. و گفته اند سبب آن كه این شهر به نام «مكه» نامیده شده آن است كه اگر زورگویان و جباران بخواهند در آن اخلال و فسادی كنند، این شهر و این خانه گردنهای آنان را می شكند.

مكه را ماههای حرامی بود كه جنگ و خونریزی را در آن ماهها روا نمی شمردند این شهر كمی پیش از بعثت پیامبر شاهد پیمانی بود به نام «حلف الفضول» در خانه «ابن جدعان»؛ جایی كه قبایل قریش در آن جا با هم پیمان بستند كه هر كس از اهل این شهر یا غیر آن مورد ستم واقع شود به دادخواهی از او برخیزند، و حق او را از ستمكار بگیرند.

این شهر كه حس دینی شدیدی در مردم آن وجود داشت، و در آن هنگام دچار سرگردانی و پریشانی شده بود كه آن را سخت رنجور ساخته بود، و در انتظار و چشم به راه یك زندگی نوینی روزگار را می گذرانید، زادگاه محمد بن عبدالله و پایگاه بعثت این بزرگمرد تاریخ بشر، پیامبر عظیم الشأن اسلام شد. سلام و درود ما بر او و بر خاندان گرامی او باد.



[ صفحه 19]




[1] يعني: خدا كاملا مي داند كه مأموريت و رسالتش را در وجود چه شخصي قرار دهد.

[2] سوره لقمان آيه25 - سوره زمر آيه 38.

[3] از تلبيه هاي عرب در جاهليت نمونه هاي مختلفي را در كتاب «رسالة الغفران» مي توان يافت. ص 534 به بعد. چاپ پنجم - ذخاير العرب.